سایت تغییر برای برابری
http://www.wechange.info/
بهاره هدایت و امیر یعقوبعلی فرزندان خانواده بزرگ کمپین یک میلیون امضاء
خدیجه مقدم
بهاره هدایت سمبل پیوند جنبش زنان و جنبش دانشجویی و عضو فعال کمپین یک میلیون امضاء است که به خاطر یک تحصن کوچک دانشجویی (6نفره) از 18 تیرماه در زندان اوین بسر می برد و امیر یعقوبعلی را روز چهارشنبه 20 تیرماه، هنگام جمع آوری امضا در یک بعد از ظهر داغ تابستان در پارک اندیشه دستگیر کردند و او هم امروز در زندان اوین در بند است.
این روزها با خود می اندیشم بهاره و امیر اینک در زندان به چه می اندیشند؟ به مادرانشان؟ به خانوادهایشان؟ به دوستانشان؟ به آرمان هایشان؟ به سرنوشت خود؟ به ناجوانمردی ها و بی عدالتی هایی که در حق شان شده؟ به آینده کشورشان؟ .... یقین دارم آنان در چهاردیواری کوچک و سیمانی زندان به همه اینها فکر می کنند و بحق نگرانند، نگران خانواده شان، نگران خودشان، نگران کشورشان و نگران عدالت خواهی و انسانیت که به بند کشیده می شود.
کاش می توانستم صدایم را به بهاره برسانم و بگویم: بهاره جان مادرت به رغم کمردرد شدید عصبی که پس از دستگیری تو بر او عارض شده، شیر زنی است که هم خانه و بچه ها و پدرت را به خوبی اداره می کند و هم به هر وسیله ای شده صدای حق طلبانه خود و دخترش را به مردم و مسئولین می رساند. مادرت بیش از پیش به آرمان های تو نزدیک شده و به دخترش و یاران در بند او احترام می گذارد. و همچنان دعای خیرش را بدرقه راه تان می کند. به یقین انرژی های مثبت زنان و مادران و همه مردمی که برای آزادی ات لحظه شماری می کنند به تو می رسد و قوی تر از همیشه می توانی از راه بر حق ات، از عدالت و برابری خواهی دفاع کنی. دوستان تو، مادرت را تنها نمی گذارند و مصمم تر از همیشه برای آزادی ات تلاش می کنند و هر روز بر تعداد اعضای کمپین یک میلیون امضاء، افزوده می شود و همه بیش از گذشته جدی تر فعالیت می کنند. بهاره جان هر بار که تو را می دیدم، در میدان 7 تیر، در دفتر دانش آموختگان، در مراسم سالگرد 22 خرداد و در نشست های کمپین، با خود می گفتم: خدای من این دختر جوان، چه شور و شعوری دارد. و با خود می اندیشیدم که خوشا به حال مملکت مان که چنین دختران و زنانی دارد و البته بدا به حال آنانی که وجدان های در خواب فرو رفته شان مانع از درک و پذیرش چنین سرمایه هایی می شود.
این روزها وقتی به یاد امیر می افتم با خود می اندیشم که ای کاش می توانستم به امیر بگویم پسرم تو درس بزرگی به تمام مردان ایران زمین دادی که: «مردانگی در عدالتخواهی است»، هر چند مجبور باشی «سهم» ات را که در قوانین به طور تبعیض آمیز در اختیار تو گذاشته اند با خواهرانت تقسیم کنی و خودت پیشقدم عدالت و برابری باشی.
نمی دانم آنانی که تو را به بند کشیده اند می دانند که تلاش های تو برای سعادت فرزندان آنان نیز هست، ولی این را می دانم که تو با متانت و وقار همیشگی از تلاشی که برای برابری خواهی می کنی جانانه دفاع خواهی کرد. کاش می توانستم به امیر بگویم دوستانت تولد 20 سالگی ات را با خانواده ات جشن گرفتند و به راستی، تولدت بر ما و بر همه مردم مبارک باد که تو فرزند ملتی.
حق دارند آقایان پلیس امنیت کلانتری 104 باور نکنند که پسری 20 ساله، دانشجوی سال سوم دانشگاه علامه، در گرمای تابستان، برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان با مردم به صحبت بنشیند و از آنان نیز بخواهد که برای تغییر سرنوشت خود با یک امضا هزینه کنند، چرا که خود هر روز جوانی اش را هزینه می کند.
و ای کاش گوش شنوایی بود و حرف های ما را می شنید که به کدامین جرم فرزندان ما را به بند کشیده اید؟ اینان فرزندان برومند این ملت اند که تخصص و تعهد را به معنای واقعی یکجا دارند و برای به دست آوردن تخصص بیشتر و کمک به توسعه کشورشان در معتبرترین دانشگاه ها مشغول تحصیل اند و تعهد را نه کور کورانه و به مسئولین بی تعهد و قانون شکن، بلکه به زنان و کودکان و دانشجویان این مرز و بوم احساس می کنند.
دلم می خواهد به همه بگویم که چه افتخاری بالاتر از این برای مادرانی که آرمان های عدالتخوانه خود را ذره ذره به جسم و روح فرزندانشان منتقل کرده اند و اینک از ثمره تلاش های آنان، همه بهره مند می شوند. و دلم می خواهد فریاد بکشم که من به عنوان یک مادر، روزها و سال های پر فراز و نشیبی را طی کرده ام و به آرمان های خود که همانا برقراری عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی است وفادار مانده ام و هم اینک نیز دوشادوش فرزندان ام به مبارزه خود ادامه می دهم و از حق فرزندان این ملت نخواهم گذشت. از این رو با صدای بلند می گویم: فرزندان کمپین را هر چه سریعتر آزاد کنید.