صمد این روشنفکرزحمتکش آذربایجانی سری پر شور ودلی بی تاب داشت. آثار بجا مانده از او این را حکایت می کنند. انسانی صادق که به فقط به مرحله معینی از شناخت طبقاتی رسیده و خواهان دگرگونی و تحول به نفع اکثریت زحمتکش جامعه بود، اویک برابری طلب بود. صمد رنج زیستن را در آذربایجان به عمد عقب نگاه داشته شده زمان دو پهلوی چشیده بود. معلم روستا های دور افتاده و به دور از هر گونه امکانات. با کودکانی زیسته بود که آن ها طعم گرسنگی را با زبان بی زبانی به معلم خود عنوان کرده بودند و صمد نیز همه نابرابری ها را نه فقط در روستاهای دور افتاده آذریایجان بلکه در شهر های آن نیز به چشم دیده بود. شناخت فقط بخشی از «پروسه شناخت طبقاتی» به او این امکان را فراهم نمی کرد تا شعور طبقاتی اش بر شور طبقاتی اش غلبه کند و بدیهی است که این معلول دیکتاتوری و سانسور حاکم برجامعه آریامهر زده بود، وگرنه صمد انسانی نبود که اهل تحقیق و بررسی نباشد.همانگونه که عنوان شد عدم طی کامل مسیر شناخت «مبارزه طبقاتی» شور بیش از حد انقلابی او را وا می داشت تا [آرزوی داشتن مسلسل پشت ویترین مغازه]را داشته باشد. «دلم مي خواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد.»(24ساعت در خواب و بیداری)। این انسان صادق اگرجوانمرگ نمی شد، می توان باور داشت که به احتمالی پروسه «شناخت کامل طبقاتی» را در ذهن خود به اتمام می رساند و به سیل مبارزین هم قدم با توده ها می پیوست. هر چند که متاسفانه تعداد قابل توجهی از اطرافیانش نیز که عمری دراز طی کردند، آنگونه که باید به لذت مبارزه به همراه توده ها پی نبردند واگر هم به زبان مدعی شدند که شعور طبقاتی شان دیگر برشور طبقاتی شان غلبه کرده، در عمل مردد وغیر مصمم و حتی گاهی به اشتباه طی مسیر کردند. صمد در ۱۳۱۸ در محلهٔ چرنداب شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش زهتاب بود. پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمر در روستاهای آذرشهر، ممقان، قدجهان، گوگان، و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی ایران تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز رفت و همزمان با آموزگاری تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد. بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام عادت را نوشت. که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شدهاست. کیوان باژن در کتاب صمد بهرنگی تلاش کردهاست شرایط اجتماعی دوران زندگی بهرنگی را از خلال مصاحبههایی تصویر کند. بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شامگوالیک غرق شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شدهاست. تنها کسی که معلوم شدهاست در زمان مرگ یا نزدیک به آن زمان، همراه بهرنگی بودهاست شخصی به نام حمزه فراهتی است که بهرنگی همراه او به سفری که از آن باز نگشت رفته بود. اسد بهرنگی، که گفتهاست فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیدهاست، از قول او گفتهاست (باژن، ص ۱۱۴): «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.» نظریات متعدد و مختلفی دربارهٔ مرگ بهرنگی وجود دارد. از روزهای اول پس از مرگ او، در علل مرگ او هم در رسانهها و هم به شکل شایعه بحثهایی وجود داشتهاست. یک نظریه این است که وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی کشته شدهاست. نظریهٔ دیگر این است که وی به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شدهاست. اسد بهرنگی گفتهاست (باژن، ص ۱۱۲): «جسد [...] صورت و بدنش سالم بود. [...] دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود، چیزی شبیه فرورفتگی. [...] رئیس پاسگاه در صورتجلسهاش، به جای زخمها اشاره کرد. بعدها البته توی پاسگاه دیگری، این صورتجلسه عوض شد». برادر صمد بهرنگی (اسد بهرنگی) در این باره می گویذ:همه مي دانند كه ويژه نامه آرش چند ماهي پس از مرگ صمد بهرنگي منتشر شد و آن موقع هم دوستان نزديك صمد بر مرگ او مشكوك بودند. با اطلاعاتي كه از جريانات تابستان 47 داشتند كشته شدن صمد را وسيله عمله هاي رژيم كه شايد ساواك هم مستقيما در آن دست نداشته باشد دور از انتظار نمي دانستند. (برادرم صمد بهرنگي ؛ -نشر بهرنگي -تبريز. ..صفحه )۲۳۱ اسد بهرنگی در قسمت دیگری از این کتاب می گوید: در زماني كه ما در كنار ارس دنبال صمد مي گشتيم و صمد راداد مي زديم مامورين ساواك به حانه صمد آمده و همه چيز را به هم ريخته بودند। ميز تحرير مخصوص او را شكسته بودند و نامه ها و يادداشت هايش را زير و رو كرده بودند। و اهل خانه را مورد باز جويي قرار داده بودند।و چند كتاب و يادداشت هم برداشته و برده بودند و خوشبختانه كتابخانه اصليصمد را كه در ان طرف حياط بود نديده بودند।برادرم صمد بهرنگي نوشته اسد بهرنگی।
- آثار: برخی آثار صمد بهرنگی با نام مستعار چاپ شدهاست. از جملهٔ نامهای مستعار وی میتوان به «ص. قارانقوش»، «چنگیز مرآتی»، «صاد»، «داریوش نوابمراغی»، «بهرنگ»، «بابک بهرامی»، «ص. آدام»، و «آدی باتمیش» اشاره کرد.
- قصه ها:
بینام - ۱۳۴۴
اولدوز و کلاغها - پاییز ۱۳۴۵
اولدوز و عروسک سخنگو - پاییز ۱۳۴۶
کچل کفتر باز - آذر ۱۳۴۶
پسرک لبو فروش - آذر ۱۳۴۶
افسانه محبت - زمستان۱۳۴۶
ماهی سیاه کوچولو - تهران ، مرداد ۱۳۴۷
پیرزن و جوجه طلاییاش - ۱۳۴۷
یک هلو هزار هلو - بهار ۱۳۴۸
۲۴ ساعت در خواب و بیداری - بهار ۱۳۴۸
کوراوغلو وکچل حمزه - بهار ۱۳۴۸
تلخون و چند قصه دیگر - ۱۳۴۲
کلاغها ، عروسکها و آدمها
- کتاب و مقاله
کند و کاو در مسائل تربیتی ایران - تابستان ۱۳۴۴
الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان
مجموعه مقالهها - تیر ۱۳۴۸
- فولکلور وشعر
افسانههای آذربایجان(ترجمه فارسی) - جلد۱- اردیبهشت ۱۳۴۴
افسانههای آذربایجان(ترجمه فارسی) - جلد۲- تهران،اردیبهشت ۱۳۴۷
تاپما جالار ، قوشما جالار(مثلها و چیستانها) - بهار ۱۳۴۵
پاره پاره (مجموعه شعر از چند شاعر) - تیر ۱۳۴۲
- مجموعه مقالهها'
انشا و نامه نگاری برای کلاسهای ۲و۳ دبستان
آذربایجان در جنبش مشروطه
- ترجمهها
ما الاغها! - (عزیز نسین) - پاییز ۱۳۴۴
دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان
خرابکار(قصههایی از چند نویسنده ترک زبان) - تیر ۱۳۴۸
کلاغ سیاهه - مامین سیبیریاک (و چند قصه دیگر برای کودکان) خرداد ۱۳۴۸
http://www.jonge-khabar.com/samad/index.htm
قصه ها و داستانهای صمد بهرنگی در لینک بالا در دسترس است.
باتشکر از وبلاگ«جنگ خبر»